loading...

پرواز و سقوط بانوی ایرانی

بازدید : 392
جمعه 29 آبان 1399 زمان : 0:37

هاپو دوست 😍😍😍

مخصوصا که از این کوشولوها باشن

تو ماشین بودیم از تو‌ی ماشین دیگه برامون دست تکون داد

فهمیدم حوصلش سر رفته

خجالتو گذاشتم کنار و رفتم ب مامانش گفتم بذاره بازی کنیم

وای خدایاااااا اومد تو بغلممممممممم

هوا سرد بود .میلرزید ولی داخل نمیرفت .

خیلیییی خوب بود .خدایاااا‌ی دونه از اینا لدفن

ولی اطرافمون جهت بازی نه برای خودم .😁

از اینا بود👈هاپو

برنامه ریزی برای نوشتن پایان نامه
برچسب ها
بازدید : 377
پنجشنبه 28 آبان 1399 زمان : 11:37

بوی چوب سوخته رو

با مه نیمه غلیظ تصور کنین

طوری ک نتونین ته مزرعه رو ببینین

هوای نیمه سردددددد

صدای‌هاپو و اُردک و غاز ترکیبیییی

چشاتونو ببندید و لذتشو ببرید .

پرواز از خر شیطان اومد پایین هورااااا

هیچ ارزانی بی نکبت نیست
برچسب ها
بازدید : 409
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 22:37

تو در مسافت بارانی و غم درشکه‌‌‌ای از اشک است
و اشک شیهه کوتاهی من و تو آخورمان مرگ است
از این درشکه بیا پایین تو نیز شیهه بکش گاهی

در بازار رمز ارز ها بدون ریسک کار کنید
بازدید : 410
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 22:37

بنظرم بسه این حالت بدی که دارم!

بیاید از زندگینامه افرادی بگید که

پدرمادرشون پشتشون نبودن

که موفق شدن و به جاهایی که میخواستن رسیدن

خودم ک کسی رو نمیشناسم

هرکی تو ذهنمه یا تو خلاصه‌های زندگینامم بود

پدر یا مادر پشتش بودن .

تو در مسافت بارانی
برچسب ها
بازدید : 382
سه شنبه 26 آبان 1399 زمان : 22:37

کلاه ندارم اینجا

شلوار کتون و بافت بلند اوردم

حس بلند شدن هم ندارم

نمیخوام مامانم بگه دیدی اومدی حالت خوب شد!

وگرنه دلم میخواد از ته دلم مثل قبل بخندم و

ادا دربیارم و هیشکی نفهمه درونم چ شکلیه

انقدررر اسکل بازی دربیارم ک بگن دو دیقه خاموش شو

فعلا یوبس باشیم ببینیم چی میشه .

شبیه دخترای ۱۴ساله شدم . لجباز و پوکر و بی حوصله .

کسی رو میشناسید اینطوری؟
برچسب ها 😁+⭐= , 😁+💧=😅 ,
بازدید : 397
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 10:37

بازدید : 458
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 10:37

رفیق این روزام خانم اسدی بود .

همون همسایمون که دیابت داره و کلیه اش رو پارسال

میخواستن دیالیز کنن و خدارو شکر انجام ندادن .

دلم براش تنگ میشه .با اینکه از مادرم بزرگترن

ولی خیلی حرفای منطقی میزدن و خوب درک میکردن .

دم رفتن میگفت زود برگردیاااا

معرفی کتاب: نگاهی به رمان "کلیدر"
بازدید : 397
دوشنبه 25 آبان 1399 زمان : 10:37

عاقااا نمیدونم شماها تابحال این شکلی شدین؟

ی مدت حالم بهم میخوره از خدا و سمتش رفتن .

برام دعا کنین .بهش نیاز دارم ولی نه میتونم اسمشو بیارم

نه میتونم سمتش برم و تو بغلش آروم شم

خواهشا نصیحتم نکنین .هستن دورم برای این حرکت .

راه رفتنی رو باید رفت
بازدید : 402
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 23:38

منتظرش بودم .

تا همین الان که دارم میبینمش

الکی نبود با خستگی شدید خوابم نمیبرد

'وی ذوق مرگ شده و سراسیمه به سمت حیاط دویده

بدون کاپشن و کلاه ... '

سگ لرز زدم

مهر و موم
بازدید : 418
شنبه 23 آبان 1399 زمان : 23:38

جا داره با پرواز دعبا کنم
ولی خب دست خودش نبوده و نیاز بوده
پشت دکتر‌ی جمله جذابی بود دلم رفت
"تجسم زنده محبت خدا باش"
خب چرا لبخند نزنم ؟ 😊
چرا محبت نکنم ؟
چرا ناراحت باشم ؟
تموم شد پرواز . همه چی تموم شد .
تو تونستی از پس اون 'نه' بر بیای ...
شُل کن😁

مهر و موم

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی