به عنوان والدین وارد مدرسه شدم
قبلش کلیییی استرس داشتم که حالا چی میگن؟
حالا چی بگم؟
خدارو شکر برخورد مناسب دیدم
براش توضیح دادم خواهر گرامیدرون گراس
نمیشه باهاش حرف زد و ارتباط گرفت .
واسم توضیح داده که باهاش دوست باش
آخه دیگه چطوری دوست باشم ؟
چی براش کم گذاشتم ؟
بهم میگه خانم سعادت شما الان هم پدری هم مادر
هم خواهرش . سعی کن بدستش بیاری😐
حتی ناظم خواهرمم باید بهم یاداوری میکرد
که نباید زیاد دیگرخواه باشم؟
استادمم هی همینو تکرار میکنه .
شماهام که همینو میگید .
این ینی باید شخصیتمو تغییر
بدم چون اینطوری شکل گرفته .
بایدی خورده محکم تر با زندگی برخورد کنم .
سربالایی زندگیم زیاد شده .
باید بزنم دنده سنگین .
خوابم رو خودم تعبیر میکنم .
پروااااز میکنم و هر موقع باتریم ته کشید باز استراحت میکنم.
آهسته و پیوسته پیش میرم
امروز شنبه منه و باید با قدرت پیش بره .
بازدید : 307
دوشنبه 11 آبان 1399 زمان : 9:39