روی پُل نشسته و دارهی چیزایی تایپ میکنه
دفترچه اش رو همپر میکنه
نمیتونم از کنارش بگذرم
همش نگرانم خودشو بندازه پایین
حتی نمیشناسمش که برم بگم میشه کمکت کنم؟
بعد نوشت: امان از نگرانی بیش از حد!
رفتم بهش گفتم کمکی ازم بر میاد .
گفت اینجا میتونه فکر کنه .
داره متن مینویسه و این حرفا ...